شاید آنچه اینجانب حقیر طلب نمایم چنین باشد؛
1- اخلاق و تقوا که مسلماً باید جمع بین این دو باشه یعنی فردی که از حیث تقوا تهی دست است بالکل نمی تواند که فرد اخلاق مداری باشد و تقوا خودش متضمن وجود اخلاق درون انسان هاست. پیش خودم تفکر می نمایم این تنها ما هستیم توی ینگ دنیا که حرف از تقوا می زنیم! بعید و دور از ذهن و تصورات می دانم جای دیگری چنین خط کش و ترازی برای گزینش انسان ها در ید قدرت داشته باشند!
2- حجاب و حیا که اگر آن دوی بالایی و فوق الذکر موجود باشد قطع به یقین این گزینه نیز خود به خود موجود خواهد بود.
3- خانواده؛ که این شماره از آن دوی بالایی قطعاً مهم تر است اما خب همین طور سطور نگاشته شده را شماره گذاری نمودیم و اگر این سیمی نباشد اصلاً نباید وارد عمل شد. یعنی هم قد و قواره بودن خانواده ها. یعنی اگر اینجانب یا اَبوی بنده لباس از تن درآوردیم و کردیم قد برادر و پدر عروس خانم، باید هم اندازه ایشان باشد و تن ما و تن ایشان تفاوت چندانی نداشته باشد.
4- کدبانو گری که برای حقیر میم عین ملقب به سلمان جزء معیارهاست. یعنی یک خانم خانه باید طبخ غذای لذیذ و پیش غذا و پس غذا بلد باشد. شاید برایتان خنده دار باشد اما برای بنده جزء معیارهاست. کل مبحث کدبانو گری مد نظر می باشد از دوخت و دوز گرفته تا سفره آرایی و ملیله دوزی و منبت کاری و معرق و نستعلیق و این ها! که این شماره کلن در مراتب آخر اولویت هاست. توی پرانتز عارض بشوم خدمتتان که زن خانه دار را بیش از زن غیر خانه دار و کارمند بیرون از منزل می پسندم حالا دلایلش را پیش خودم به امانت نگه می دارم.
5- هم فکری اعتقادی سیاسی مذهبی اجتماعی امنیتی فرهنگی اقتصادی بالای 50 درصد با طرف مقابل. یعنی خدایی نکرده جنبش سبز و شبکه ی من و توی خاک بر سرُ و عدم اعتقاد به حضور حزب الله در لبنان و خوب ندانستن ولایت فقیه و این ها در دلش جا و راهی نداشته باشد و خدایی نکرده دلش هوس چاهواره دیدن و خرم سلطان و بازی با بنیان های خانواده و این ها نکند که امروزه این چاهواره ی وارداتی تبدیل به معضلی گریبان گیر برای هم وطنان گشته.
* این ستاره را متمم می کنم به همان موضوع قد و قواره گزینه 3. مایملک خانوادگی ما یک باب مغازه و دو طبقه منزل که در هر دو خودمان ساکن هستیم و یک پژوی 2000 قدیمیست و تا به حال جز برای زیارت کربلای معلی از ایران اذن خروج از کنسولگری مربوطه اتخاذ ننموده ایم! و خدا را خوش نیاید ما با خانواده ای وصلت کنیم که یا بر مرکب مازراتی سوارند و یا از لحاظ درآمد خانوادگی سطح کمتری دارند. همان هم کُفو بودن.
6- بنده شخصاً و قلباً و عقلاً و شرعاً بچه دوست هستم و عاشق این هستم این وروجک ها از سر و کول بنده بالا بروند که خدا خودش روزی رسان است؛ با توجه به پایین آمدن نرخ موالید شیعه بسیار بسیار بسیار زیاد علاقه به کثرت فرزندان در دل مبارک دارم. این ها را گفتم که یک وقت طرف نگوید دو بچه کافیست و فرم بدنم خدایی ناکرده بهم می خورد و این حرف ها.
7- آنچه مهم بوده و هست سبک زندگی ایرانی اسلامیست نه آنچه مردم می گویند و مردم خواهند گفت، بنده اعتقاد دارم اگر قرار است برای یک شب عروسی باید 500 هزار تومان وجه رایج مملکت را خرج چهار قلم وسیله آرایش کرد و از آن طرف هم 500 هزار تومان دیگر را خرج کرایه ی لباس عروس، همان به که ما را نِه و به حال خودمان واگذارند.
* متمم کنم بدین موضع که به قول مراجع عظام تنها رقص مجاز درون ممالک اسلامی، رقص زن و شوهر می باشد برای یک دیگر و دلیلی ندارد برای رقص مردان یا حتی زنان که زمینه به وجود آمدن فسق و فجور و شنیدن موسیقی های لهوی است یکی دو میلیون تومان ناقابل را از کف داد و به جیب نوازنده جماعت ریخت :)
راستش را بخواهید از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان علاوه بر مسائل شرعی، ندارم که بدهم! یعنی بچه کاسب که باشی زورت می آید پولت را جایی هزینه کنی که هیچ سود و منفعتی نه در دنیا و نه در آخرت برای تو ندارد. بالاخره این هزینه ای که از کف بُرون رود باید در مکانی سرمایه گردد و اگر نه در دنیا و نه در آخرت سودی ندهد از اول ضرر است.
** مهریه هم همان 14 تا را بیشتر نمی توانم که متضمن بشوم؛ واقعیت امر اگر بنده صد میلیون پول داشتم (معادل 100 سکه) اصلاً زن نمی گرفتم! و پولم را خرج چیزی شبیه راه اندازی تولید و جوجه کشی بوقلمون و این ها می کردم! یعنی باید مهر زن را پرداخت کرد و طبق همان قاعده ی ماضی (بچه کاسب بودن) شخصاً اعتقادی به امضای قرار دادی که توان پرداختش را نداشته باشی ندارم و این کار هم خلاف عقل هست و هم خلاف اخلاق که مردم را دل خوش کنی به چیزی که نداری.
در حاشیه بگویم که واقع گویی و صداقت مهم ترین اصل است که باعث تشکیل شکوفه ی اعتماد در قلب انسان های اطرافمان می شود؛ راستش را بخواهید نگاهی که به خودم و درآمدم می کنم بعید می دانم بتوانم شهریه ی دانشگاه غیردولتی بدهم! آدم باید راست و حسینی باشد. اِبراز نداشتن عیب نیست؛ گفتن و تعهد کردن و ندادن عیب است!
این ها را نوشتم نه برای شما که برای خودم،
تا یادم باشد هدف من این ها بوده و هست و معیارها و ارزش ها و شرایطم این گونه است
و فعلاً تغییری در آن حاصل نگشته.